داستان‌های برگزیده

۲۲۲- – وقتی شنیدم یاد جنگ افتادم
– چی شنیدی
– آهنگ مدرسه موشها  «فاطمه باقریان»
۲۴۶ – سر عقد گریه اش گرفت. رد حلقه بر انگشتش بود هنوز. «زهره شعبانی»
۲۵۶ – مرد آرام میخوابید ، زن از رمان بیرون می آمد هر شب . «مریم آرامش»
۵۰۶ –  کتاب قصه  توی دست مادرش را بست و کنارش خوابید «مرتضی حاج رفیعی»
۵۰۷ -گوشی را خاموش کرد و یک ساعت راه رفت. «مرتضی حاج رفیعی»

داستان‌های شایسته‌ی تقدیر
(آثار منتخب در شایسته تقدیر، داستان‌هایی هستند که به خاطر رای ناکافی یا تعداد بیش از حد کلمات جواز حضور بین داستان‌های برگزیده را کسب نکردند)

۱۳۱ –  چشمانش غرق لباس عروس بود، برگشت. چشمک مرد راه او را عوض کرد. «عاطفه روحی»
۳۲۵ –  سوت خمپاره – سرت و بدزد … برگشتم برای تشکر . تنش سر نداشت. «حسین عبدی»
۳۷۶ – جنگ… یک پای مصنوعی… و خرگوشی جلوی پیتزا فروشی می‌لنگد. «حسین سلیمانی»
۷۶۴ -امروز صبح خانه اش را مصادره کردند،زمانی کارتن محکمی بود. «هدا حشمتیان»
۹۲۱ – زن شکوه می کرد، و مرد توی ذهنش داشت همه چیز را از اول مرور می کرد، از اولین دریبل مسی. «مهدی زینالی»

داستان برگزیده‌ی مخاطبان

۷۶۴ – امروز صبح خانه اش را مصادره کردند،زمانی کارتن محکمی بود. «هدا حشمتیان»(۸ رای)